داروینیسم Darwinism
در نگاه مدرنیسم، از طبیعت آغاز میشود. مبتنی بر درخت فلسفه، نگاه مدرنیسم به انسان محصور به مفهوم آنتروپوس یا بشرشناسی طبیعی میشود. در فلسفهی آنتروپوس Anthropos، بشر صرفاً جزئی از طبیعت است و بس.
این نگاه به بشر، به دو ایدئولوژی در غرب منتج شده است:
1. ایدئولوژی کریشنیسم Creationism مبتنی بر نگاه یهود و میسحیت در کتاب مقدس است، که خلقت بشر نخستین یعنی آدم را توسط خدا در یک لحظه میداند. سپس حوا نیز به عنوان نخستین بشر زن خلق میشود.
2. ایدئولوژی داروینیسم Darwinism، چارلز داروین در تئوری دگردیسی در تاریخ طبیعی، روند پیدایش بشر را تدریجی دانسته و آن روند را در طی میلیونها سال، طبق انتخاب طبیعی و بقای اصلح معرفی میکند.
از برخورد این دو ایدئولوژی در غرب در طول یک قرن گذشته، ایدئولوژی کریایشنیسم به پنج مکتب تفکیک شده است، اما تاکنون به نظر میرسد که ایدئولوژی دارونیسم پیروز صحنهی برخورد بوده است.
جسم بشر مانند بخش سختافزار کامپیوتر، و فطرت انسان مانند بخش نرمافزار یا سیستمعامل کامپیوتر است. وقتی سیستمعامل [فرضاً ویندوز] در کامپیوتر نصب میشود، این وسیله امکان کار و فعالیت مییابد. آنگاه که در جسم بشر که بُعد حیوانی اوست، فطرت نصب شد [در هنگام روحیابی جنین] امکان تبدیل شدن به انسان را یافته است. فطرت به عنوان «نظام عامل» انسانیت، همان «اسلام» در مقیاس نظام عامل یک انسان است. انسانِ مسلمان، تسلیم فطرت خویش است و کسی که تسلیم فطرت خویش گردید، او اسلام آورده است. از اینرو، فطرت، مساوق توحید شناخته میشود.
در مقابل تلقی مدرنیسم، که بشر را بدون غایت و موجودی طبیعی میشناسد. قرآن کریم، خلقت انسان [و جن] را برای عبادت معرفی میکند («وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» سوره ذاریات آیهی 56). وقتی قاعده در غایت انسان عبادت است، پرسش مهم این خواهد بود که منشاء انسان کیست [نه چیست]؟ انسان، کسی را عبادت میکند که منشاء اوست و از آن نشأت گرفته است («وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» سوره انعام آیهی 98). مکتب نشأت و مکتب خلقت، البته در کنار مکتب طبیعت که بعد مادی انسان را در بردارد، مفهوم چهارمی را بر میتابند به نام فطرت («فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» سوره روم قسمتی از آیهی 30). خالق انسان پس از خلقت وی، از روح خود در او دمید («فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» سوره حجر آیهی 29 و سوره ص آیهی 72) و در نتیجه فطرت او را رقم زد.
نسبت انسان به الله، نسبتی فراتر از مخلوق و خالق است، مانند نسبت عابد و معبود. اما این نسبتها واقعیت محسوب میشوند و حقیقت نسبت، همان عبودیت و ربوبیت است.
تقابل آنتروپولوژی و داروینیسم با اسلام، مسألهی پوشیدهای نیست. اما مقولهی فیزیولوژی بشر، و ابعاد آن، تقابل و تضاد خاصی با رویکرد اسلام به شناخت کالبد و جسم انسان ندارد، منوط به این که فیزیولوژی، نه فروکاست انسان به فیزیک جسم او، بلکه تابعی از طبیعت وی، و تابعی از خلقت او انگاشته شود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.