
حوزههای علمیهی ما سکولار بوده است که در نامهای آقای رضا داوریاردکانی به دبیرخانه هماندیشی اسلامی مینویسد: "علم ماهیتی متفاوت با دین دارد."
حوزههای علمیهی ما سکولار بوده است که در نامهای آقای رضا داوریاردکانی به دبیرخانه هماندیشی اسلامی مینویسد: "علم ماهیتی متفاوت با دین دارد."
واژهی ‹Science› از ریشهی لاتینی ‹sciens› به معنای ‹دانستن› مشتق شده، و در فارسی به ‹دانش› ترجمه گردیده است. فلسفهی ساینس که حوزهای از فلسفههای مضاف میباشد، در غرب به ایدئولوژیهای متفاوتی منتج شد که عبارتنداز: دیدگاه ابزارگرایی، تجربهگرایی (امپریسیسم)، اثباتگرایی (پوزیتیویسم)، نسبیتگرایی (ریلِیتیویسم) و ابطالگرایی.
عبدالکریم سروش در یک سخنرانی با عنوان «درسهای عاشورا برای زندگی امروز» میگوید: "برخلاف مرحوم آقای شریعتی نباید فکر کنیم که هر روز عاشورا است و هر سرزمینی نیز کربلا است. زندگی همیشه صفر و صد، یا سیاه و سفید نیست که بگوییم هر روز یک امام حسین (ع) و شمر داریم، خیلی از آدمها نه شمر هستند نه امام حسین، در حقیقت دنیا را همینها پر کردهاند. اکثریت مردم نه شمر و نه امام حسین هستند، در عین حال همگی بندهی خدا هستند."
در تاریخ هیچکس به خاطر غفلت، ستایش نمیشود!
علت صهیونیسم و آمریکا با ایجاد فتنه جنگ مذهبی سی ساله جدید این بود که میخواستند با همان استراتژیای که مسیحیت را خانهنشین کرد، اسلام را هم نابود کنند. به همین خاطر القاعده و داعش را ایجاد کردند.
در نگاه مدرنیسم، از طبیعت آغاز میشود. مبتنی بر درخت فلسفه، نگاه مدرنیسم به انسان محصور به مفهوم آنتروپوس یا بشرشناسی طبیعی میشود. در فلسفهی آنتروپوس Anthropos، بشر صرفاً جزئی از طبیعت است و بس.
آیا میدانید مقصر اول در نابسامانیهای کشور حوزه علمیه و دانشگاه هستند؟ آیا میدانید مشکل اصلی کمتحرکی دانشجو و در کل دانشگاه است؟
افتخار ما در مقابل همهی مکاتب و نظامهای بشری با مانیفستهای ساختهی ذهنیتهای حقیر و محدود و وابسته، این است که کتاب انقلاب ما قرآن کریم و مجیدی است که از وحی حکیم خبیر منشاء گرفته و در اختیار عامل و عالم، بزرگ و کوچک و قابل فهم و استفاده همگان است. این رسالت ماست که حجابهای افکنده بر چهرهی قرآن را کنار بزنیم و آن را از انزوا و غربت خارج سازیم.
سوپرپارادایم اومانیسم [که همه چیز در نسبت با بشر سنجیده میشود] به مثابه قطاریست که چهار واگن دارد:
در واگن اول، به دورهی 1200 ساله برمیگردد که بشر به مسائل ماورایی باور داشته است. دورهی 400 سال اخیر، خود به سه واگن جدا تقسیمبندی میشود؛ واگن دوم، دورهی مدرنیسم؛ واگن سوم، دورهی پست مدرنیسم و واگن چهارم، دورهی ترانس مدرنیسم.
انگلیس ترفند ویژهای به نام ایدئولوژیسازی دارد که در طول 150 سال گذشته علاوه بر استعمار منطقه، برای نهادینهکردن حضور خودش استفاده کرده است.
واژهی Capital از ریشهی لاتینی Capit یا Capita به معنی سر و بالاترین قسمت هر چیزی است به قسمی که بقای زندگی آن چیز بدون سر ممکن نباشد. همانطور که در بدن انسان، "سر" بالاترین و برترین قسمت محسوب میشود و علاوه بر انباشت دادهها و اطلاعات، فرماندهی کل بدن، اعضا و جوارح، دیدبانی و دریافت اطلاعات محیطی و محاطی همچنین تراوش اطلاعات را نیز به عهده دارد. سر، به بدن مایه میدهد و بدن نیز بدون سر امکان حیات زندگی ندارد. در اکونومی (مسامحتاً اقتصاد) نیز آنچه موجب حیات و قوام ثروت است، کاپیتال یا سرمایه است.
در 100 سال گذشته، زنان غربی نه حق رأی داشتند و نه حق مالکیت؛ حتی اجازهی تصرف در اموال خود را نیز نداشتهاند. از این رو فمینیسم که مجموعهای از باورها و مفاهیم برخواسته از فلسفه و جامعهشناسی غربی است، تلاش کرد تا با ارائهی راهحل، از مشکلات زنان بکاهد و به آنها کمک کند تا به حقوق حقهی خود دست پیدا کنند.
مفهوم سوشیالیتی برگرفته از واژهی لاتینی socialitas به معنای گرد هم آمدن دوستانه، زندگی اشتراکی با دیگران و پرهیز از زندگی فردی میباشد.
در ایدئولوژیهای مدرن، لیبرالیستها اصالت را در جامعه به فرد میدهند، اما مارکسیستها اصالت را به جمع میسپارند. از این رو جوهر لیبرالیسم، ایدئولوژی ایندیویژوالیسم و اصالت تفرد؛ و از سوی دیگر، در اردوگاه چپ اندیشهی مدرن، جوهر مارکسیسم، ایدئولوژی کمونیسم و اصالت کمون و تجمع، و همچنین ایدئولوژی سوسیالیسم یا اصالت اجتماع و اشتراک است. در 200 سال اخیر، همواره در بین مدرنیستها، بر اصالت فرد یا جمع منازعهای اندیشهشناختی و روششناختی برپا بوده است که این منازعه کموبیش ادامه دارد. اما در نگاه قرآن کریم و اسلام، خانواده موضوعیت دارد.
ریشهی این واژه، «Humdle» است و از واژه لاتین «Humus» به معنی خاک یا زمین مشتق شده است.
مکتب اومانیسم یا بشرگرایی، مکتبی است که بشر را در کانون مناسبات هستی قرار میدهد، و همه چیز و همه کس با بشر تعریف میشود. حتی خدا در اومانیسم نیز در نسبت با بشر دیده و تبیین میشود.
مکتب پوزیتیویسم یا اثباتگرایی، مکتبی است که معرفت بشری را بر پایهی اثبات میدانند. اما در مکتب امپریسیسم Empiricism، برپایهی تجربه، دانش شکل میگیرد و معرفت بشری نمیتواند از مرزهای تجربهی حسی فراتر رود.
ایدئولوژی رسیونالیسم یا خِرَدگراییِ شمارشگر، مکتبی است که اصالت را به خِرَد میدهند که با تکیه بر اصول منطقی در اندیشه، رفتار و گفتار به کار گرفته میشود. رسیونالیسم توسط دکارت در فرانسه، مال برانش و اسپینوزا، آن را پایهگذاری کردند. به غلط در بین دانشگاهیان و کتب متعدد، رسیونالیسم را به عقلگرایی ترجمه کردند در حالیکه معادل خردگرایی است.
ایدوئولوژی سکولاریسم، مکتبی است که حضور الله را در ابعاد مختلف زندگی بشر نظیر سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، دفاعی-امنیتی، علم، آموزش و پرورش، حکومت، اخلاق، و غیره را غائب و به مرور زمان نفی و حذف میکند.
اروپاییان و آمریکاییها از واژهی لیبرالیسم تعریف واحدی دارند که در مقابل سوسیالیسم یا چپ که دخالت شدید دولت در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه را معتقد است، به کار میرود.
نگاهی که متفکرین در 2500 سال گذشته به هستی و عالم داشتند، دیدند همه چیز ناظر به ثنویت است. نگاهشان به شب و روز، تر و خشک، سرد و گرم، زن و مرد، سفید و سیاه، و غیره، آنها را به این نتیجه رساند که همهی عالم از چنین منطقی تبعیت میکند و ثنویت را اصل گرفتند. اولین متنی که به این مبحث پرداخته است از آناکسیمندر بود که این تمایز را بررسی کرد. بعد از مطالعهی آناکسیمندر، هراکلیتوس ثنویت را در قالب ستیزه و جنگ قرار داد و جملهی معروف وی «جنگ، پدر همه چیز است! [اگر دوستان اصل منبع را یافتند، حتماً ارسال کنند]» مطرح شد. پس در تاریخ شکلگیری منطق، از ثنویتها آغاز شده است. در روند شکلگیری منطق در شرق توسط لائوتسو پذیرفته شد که امروز ما این منطق را تحت عنوان «یین و یانگ» میشناسیم. این تفکر در ظاهر زیبا و درست است اما در باطن اشکالات بسیار قابل ملاحظهای دارد.